تبلیغات
- تاریخ ارسال : چهار شنبه 11 تير 1393
- بازدید : 2709
به نقل از باشگاه خبرنگاران ، اولین ماه سال 62 در خانوادهای مرفه و آذری زبان به دنیا آمده، چیزی از نداری و مشکلات ناشی از فقر نمیداند، تحصیلات دانشگاهی دارد و مدتی را نیز در ادارهای مشغول به کار بوده است؛ «شراره» داستان اعتیاد و ترک کردن مواد مخدر را در گفتگو با حمایت تعریف میکند.
درباره خانوادهات بگو.
پدرم تاجر گندم است. همیشه وضع مالیمان خوب بوده است. پدرم در بچگی از تبریز به تهران آمد و همه 9 بچهاش در تهران به دنیا آمدهاند. خانه ما در سعادتآباد قرار دارد. خانهای بزرگ و ویلایی که جا به اندازه همه بچهها دارد. من بچه چهارم و اولین دختر خانواده هستم، دو سال پیش در یک تصادف برادرم را که از من یک سال بزرگتر بود از دست دادم. لیسانس مدیریت و برنامهریزی دارم و بهجز برادر بزرگم بقیه بچهها درس خوانده یا میخوانند. در کل خانواده ای بی حاشیه و آرام هستیم.
سابقه اعتیاد دارید؟
بهجز من برادر بزرگم هم معتاد به شیشه است.
او چطور معتاد شد؟
دختری را دوست داشت، میگویند همان دختر برای اولین بار او را با مواد آشنا و بعد هم با یکی دیگر از دوستان برادرم ازدواج کرد، رنج ناشی از این اتفاق باعث شد برادرم هر روز بیشتر درگیر مواد شود. البته مدتی شیشه را ترک کرد اما بعد از مرگ برادرم دوباره به مصرف روی آورد. البته مدتهاست که خبری از او نداریم، یک روز از خانه خارج شد و دیگر برنگشت.
خودت چطور معتاد شدی؟
من خانواده مرفهی داشتم و بعد از پایان تحصیل خودم را با انواع و اقسام کلاسها سرگرم کرده بودم. یک روز یکی از دوستانم که دنبال کار میگشت از من خواست برای رفتن به یک شرکت همراهش باشم. قبول کردم و حین مصاحبه در کنارش بودم، گویا مدیر شرکت به دو نیرو نیاز داشت و وقتی من را دید کاری هم به من پیشنهاد کرد، با مشورت خانواده پذیرفتم و کارم را شروع کردم. یکی از ویژگیهای شغلی من سفر کردن بود. گروه مدام برای انجام کار به سفر میرفتند. البته رفتارهای آنان برایم عجیب بود چون میدیدم که تعدادی از بچههای شرکت مواد مصرف میکنند. یک سالی نگذشته بود که مدیر شرکت به من ابراز علاقه کرد. راستش من هم از او خوشم میآمد. یک روز متوجه شدم معتاد است، از او خواستم اعتیاد را ترک کند اما قبول نکرد برای اینکه به او ثابت کنم ترک اعتیاد کار راحتی است با او پای بساط نشستم و اعتیاد را از مصرف شیره شروع کردم و 4 سال گرفتار همین اثبات شدم!
چرا ترک نکردی؟
تلاش کردم، اما نشد. بدتر اینکه بعدها متوجه شدم مرد مورد علاقهام زن و دو دختر دارد. کمکم فراموشش کردم اما در اعتیاد غرق شده بودم و گاهی به مواد برادرم ناخنک میزدم. از وقتی شیشه میکشیدم اخلاقم خیلی بد شده بود.
خانوادهات متوجه شدند؟
بله. میدانستند. راستش باورشان نمیشد که من دچار این مشکل شده بودم اما خیلی آزارم نمیدادند. مادرم مدام از من میخواست مواد را ترک کنم، خواهرهایم مراقبم بودند اما وقتی مواد به من نمیرسید دیگر رفتارم قابل کنترل نبود. این اواخر ماهها میشد که به خانه نمیآمدم. قبل از مرگ برادرم من هم مصرف مواد مخدر را ترک کردم اما شب هفت او، دوباره به مواد روی آوردم.
از کی ترک مواد برایت جدی شد؟
ترک برای من معنایی نداشت، از وضعیتم راضی بودم، اما خانوادهام کمک کردند. یک شب پای سفره نشسته بودم که ناگهان چند نفر بالای سرم حاضر شدند و من را به زور به یک کمپ ترک اعتیاد بردند. اصلا قبول نمیکردم باید ترک کنم، یک بار در کمپ اقدام به خودزنی کردم و بستری شدم. اما بعد از 16 روز که در کمپ ماندم بهتر شدم. الان 11 ماه است که دیگر مواد مصرف نمیکنم.
فکر میکنی دوباره معتاد شوی؟
سعی میکنم دیگر این اتفاق برایم نیفتد اما دختری مانند من که حیثیت خود را پای عشق دودی گذاشت و سابقه دستگیر شدن هم دارد، فکر نمیکنم بتوان برایش زندگی خوبی در آینده تصور کرد.
چرا سرنوشتت اینطور شد؟
تقصیر خودم بود. من از اعتماد خانوادهام و آزادیهایی که داشتم سوءاستفاده کردم. شاید وجود یک معتاد در خانواده باعث شده بود که اطرافیانم خیلی به مصرف مواد واکنش بدی نشان ندهند، به هر حال مقصر اصلی خودم هستم، چون دختر چشم و گوش بستهای نبودم. خانوادهام بیشتر از آن چیزی که باید در کنارم بودند و برایم زحمت کشیدند.
و حرف آخر؟
برایم دعا کنید پاک بمانم. من دختر خوشبختی بودم که خانواده خوبی دارم، خیلیها از نعمتهایی که من دارم محروم هستند باید به دخترانی که کسی را ندارند کمک کرد.
درباره خانوادهات بگو.
پدرم تاجر گندم است. همیشه وضع مالیمان خوب بوده است. پدرم در بچگی از تبریز به تهران آمد و همه 9 بچهاش در تهران به دنیا آمدهاند. خانه ما در سعادتآباد قرار دارد. خانهای بزرگ و ویلایی که جا به اندازه همه بچهها دارد. من بچه چهارم و اولین دختر خانواده هستم، دو سال پیش در یک تصادف برادرم را که از من یک سال بزرگتر بود از دست دادم. لیسانس مدیریت و برنامهریزی دارم و بهجز برادر بزرگم بقیه بچهها درس خوانده یا میخوانند. در کل خانواده ای بی حاشیه و آرام هستیم.
سابقه اعتیاد دارید؟
بهجز من برادر بزرگم هم معتاد به شیشه است.
او چطور معتاد شد؟
دختری را دوست داشت، میگویند همان دختر برای اولین بار او را با مواد آشنا و بعد هم با یکی دیگر از دوستان برادرم ازدواج کرد، رنج ناشی از این اتفاق باعث شد برادرم هر روز بیشتر درگیر مواد شود. البته مدتی شیشه را ترک کرد اما بعد از مرگ برادرم دوباره به مصرف روی آورد. البته مدتهاست که خبری از او نداریم، یک روز از خانه خارج شد و دیگر برنگشت.
خودت چطور معتاد شدی؟
من خانواده مرفهی داشتم و بعد از پایان تحصیل خودم را با انواع و اقسام کلاسها سرگرم کرده بودم. یک روز یکی از دوستانم که دنبال کار میگشت از من خواست برای رفتن به یک شرکت همراهش باشم. قبول کردم و حین مصاحبه در کنارش بودم، گویا مدیر شرکت به دو نیرو نیاز داشت و وقتی من را دید کاری هم به من پیشنهاد کرد، با مشورت خانواده پذیرفتم و کارم را شروع کردم. یکی از ویژگیهای شغلی من سفر کردن بود. گروه مدام برای انجام کار به سفر میرفتند. البته رفتارهای آنان برایم عجیب بود چون میدیدم که تعدادی از بچههای شرکت مواد مصرف میکنند. یک سالی نگذشته بود که مدیر شرکت به من ابراز علاقه کرد. راستش من هم از او خوشم میآمد. یک روز متوجه شدم معتاد است، از او خواستم اعتیاد را ترک کند اما قبول نکرد برای اینکه به او ثابت کنم ترک اعتیاد کار راحتی است با او پای بساط نشستم و اعتیاد را از مصرف شیره شروع کردم و 4 سال گرفتار همین اثبات شدم!
چرا ترک نکردی؟
تلاش کردم، اما نشد. بدتر اینکه بعدها متوجه شدم مرد مورد علاقهام زن و دو دختر دارد. کمکم فراموشش کردم اما در اعتیاد غرق شده بودم و گاهی به مواد برادرم ناخنک میزدم. از وقتی شیشه میکشیدم اخلاقم خیلی بد شده بود.
خانوادهات متوجه شدند؟
بله. میدانستند. راستش باورشان نمیشد که من دچار این مشکل شده بودم اما خیلی آزارم نمیدادند. مادرم مدام از من میخواست مواد را ترک کنم، خواهرهایم مراقبم بودند اما وقتی مواد به من نمیرسید دیگر رفتارم قابل کنترل نبود. این اواخر ماهها میشد که به خانه نمیآمدم. قبل از مرگ برادرم من هم مصرف مواد مخدر را ترک کردم اما شب هفت او، دوباره به مواد روی آوردم.
از کی ترک مواد برایت جدی شد؟
ترک برای من معنایی نداشت، از وضعیتم راضی بودم، اما خانوادهام کمک کردند. یک شب پای سفره نشسته بودم که ناگهان چند نفر بالای سرم حاضر شدند و من را به زور به یک کمپ ترک اعتیاد بردند. اصلا قبول نمیکردم باید ترک کنم، یک بار در کمپ اقدام به خودزنی کردم و بستری شدم. اما بعد از 16 روز که در کمپ ماندم بهتر شدم. الان 11 ماه است که دیگر مواد مصرف نمیکنم.
فکر میکنی دوباره معتاد شوی؟
سعی میکنم دیگر این اتفاق برایم نیفتد اما دختری مانند من که حیثیت خود را پای عشق دودی گذاشت و سابقه دستگیر شدن هم دارد، فکر نمیکنم بتوان برایش زندگی خوبی در آینده تصور کرد.
چرا سرنوشتت اینطور شد؟
تقصیر خودم بود. من از اعتماد خانوادهام و آزادیهایی که داشتم سوءاستفاده کردم. شاید وجود یک معتاد در خانواده باعث شده بود که اطرافیانم خیلی به مصرف مواد واکنش بدی نشان ندهند، به هر حال مقصر اصلی خودم هستم، چون دختر چشم و گوش بستهای نبودم. خانوادهام بیشتر از آن چیزی که باید در کنارم بودند و برایم زحمت کشیدند.
و حرف آخر؟
برایم دعا کنید پاک بمانم. من دختر خوشبختی بودم که خانواده خوبی دارم، خیلیها از نعمتهایی که من دارم محروم هستند باید به دخترانی که کسی را ندارند کمک کرد.
مطالب مرتبط
.